سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   دانشمند، دانشمند نمی شود، تا اینکه . . .در برابر دانشش چیزی از کالای پست دنیا نگیرد . [امام علی علیه السلام]
 

بسم الله متن حاضر سفرنامه یکی از خواهران جهادی است که روایت می کنند سفر خود را به بلوچستان سلسله مطالب این خواهر گرامی ان شاالله هر چهارشنبه این جا و روی سایت قرار خواهد گرفت. تا یار چه خواهد.

هو القادر
وهمه‌ی اردوهای جهادی بگمان من تعظیمی است کوچک به بلندای روح پیام بر بشاگرد؛ حاج عبداله والی...
علمدار مجاهد بسیجیان؛ امام خامنه ای(روحی له الفداء)
 یک روز نیاز حرکت دفاعی در جامعه بود، یک روز دفاع در مرزهای کشور، یک روز تحکیم عقاید و ایمانها و امروز نیاز"خدمتگزاری" است، اینها حرکت انقلاب است.

مقدمه هجرت:
پنج شنبه؛ پنجم اسفند 1389 بود، سالگرد تدفین امامزادگان عشق،برادران گمنامم توی مسجد دانشگاه کاشان
و من غریب و دلشکسته میان نجوای کمیلیان ، متحیر مانده بودم میان دو راه !!
دوراهیِ همراهی با دوستان جهادگرِ قمی در اردوی جهادی استان خوزستان و.....
و جایی ورای اطلس های جغرافیایی! که شاید تنها یافتنش در نقشه ایران چند روزی حسابی مشغولم کرده بود و تازه....
تازه بعد از آن جلب رضایت خانواده ای که از استان سیستان و بلوچستان نشنیده اند مگر گروهک ریگی و ترور وانفجار و قاچاق مواد و زور گیری و گروگان و.....
و تازه تر؛ همراهی با یک گروه غریب و مجهول که بیش از همه خودم را نگرانتر میکرد
تفأل زدم به اخلاص مجاهدان واقعی؛ همان برادران شهیدم که تنها آرامگاه قلبهای نا آرام در دانشگاه هستند و ....
 و دستی از غیب مرا کشاند تا
« تن هاترین روستای شیعی محرومترین بخشِ جنوبی ترین استانِ ناامن ترین نقطه ایران!!!  »
                                                                        جایی بنام زبرینگ.......
 
و این بود تقدیر و امتحان خدمت و اخلاص و خودسازی پس؛                                                      یا علی گفتیم و عشق آغاز شد....
مقررشد با اولین گروه جهادی خواهران اعزام بشویم به منطقه!
استان سیستان و بلوچستان!!
****

قبل از هجرت:
مسئول واحد خواهرانِ گروه جهادی سعی میکند در انتخابش دقت زیادی بخرج بدهد، این را میتوانی از قاطعیت کلامش در انتقال حساسیت منطقه حدس بزنی :
" گروه منتظران خورشید سال دومیه که به این منطقه اعزام میشوند، سال گذشته سفر خواهران کنسل شد به خاطر تهدیدات گروهک های تروریستی!
اونجایی که می خواهیم بریم، تنها روستای شیعه ی بلوچستانه!!
ما به تخصص نیاز داریم و البته تعهد !؟
امکانات منطقه خیلی ضعیفه، شاید امکان استحمام هم وجود نداشته باشه!!
شما مشکلی ندارید؟؟!؟
 بخشی از سفر هوایی و بخشی از اون زمینی و البته شاید با  مزدا و نیسان باشه؟!! و مجبور بشید از توی رودخونه هم عبور کنید!!
شما مشکلی ندارید؟؟!؟
امکان برقراری ارتباط با خانواده ها وجود نداره ها ،اصلا آنتن وجود نداره؟!!
شما مشکلی ندارید؟؟!؟
محل اسکان گروه در خود روستا و بین اهالی است!!
شما مشکلی ندارید؟؟!؟
تمام مدت  مکالمه در جلسه توجیهی تلفنی!! در دلم بهشون حق میدادم؛ برای اینهمه بزرگ نمایی در معرفی منطقه اما در ذهنم یک مدرسه شبانه روزی با سرویس بهداشتی نسبتا لوکس، یک اتاق نهایتا سه تخته برای اسکان و یک حضور چند ساعته در روستا برای برگزاری کلاس ها رو  ترسیم میکردم!
این چند روز مانده به حرکت؛ هرچه توی اینترنت سیروسفر میکنم نه مثالی بر رد و نه تایید حرف های مسئول گروه پیدا نمیکنم، شاید موتورجستجوی گوگل بی دقته و شاید ورژن های جدید اطلس های ایرانی نیامده که نه نامی و نه نشانی از زبرینگ نیست....
****
این چندمین مکالمه تلفنی مشابه اعضای خانواده در برابر بیقراری ها و نگرانی های اقوام ، فامیل، دوستان و حتی همسایه هاست...
نگرانم که خانواده را نگران کنند؛
چرا سیستان وبلوچستان؟! اصلا شب عیدیه چرا اردوی جهادی ؟
شما مثه اینکه نمیدونی ته ته نقشه ایران میرسه به بلوچستان!!
مگه توی تلویزیون مدام خبر ترورها و انفجارای گروهک های تروریستی و منافقین رو نمیشنوید شما مگه!؟
آخه آدم عاقل مگه دختر جوونش رو میفرسته تو دهن وهابیا، سرشو براتون میفرستنا!
صلابتِ صدای مادر به من آرامش میده وقتی در برابر بیقراری ها قاطعانه میگه:
«برای سربازی آقا باید سر داد! خود آقا محافظشونه انشاله!»



کلمات کلیدی : سفرنامه
  نوشته شده در  چهارشنبه 91 فروردین 30ساعت  8:38 صبح  توسط عشاق                نظرات دیگران()
آدرس مستقیم این نوشته


لیست کل یادداشت ها
خیبری ساکته،دود نداره سوز داره
برای دل تنگی خودم
جلوه ای از عبادت امام رضا علیه السلام
کلنا عباسک یا زینب...!
اسلام علیک یا ابوتراب
برای مرغ سحر رسانه ملی، فرزاد جمشیدی
حماسه حضور
جانستان بلوچستان (قسمت نهم)
برگرد(خیبر)
کاش نماز عیدفطر را به امامت مولای غریبمان اقتدا کنیم؟
من و شلوارم...
جانستان بلوچستان (قسمت هشتم)
روح جهاد و اخلاص مرزی نمیشناسد.
جانستان بلوچستان (قسمت هفتم)
عاشق شدیم و عاشق حیران ما شدند
[همه عناوین(201)][عناوین آرشیوشده]